کویر عطش

ازکویر امده ام چشمم ازخاطره ریگ پر است ابر من باش و دلم را بتکان

کویر عطش

ازکویر امده ام چشمم ازخاطره ریگ پر است ابر من باش و دلم را بتکان

اجتماعی سیاسی


شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم !

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
در کنار حریم یک اتوبان
توی تهران دو کاج روئیدند
مردم البته از گرفتاری
کاج‌ها را به کُل نمی‌دیدند

روزی از روزهای پاییزی
کم تعریض آمد از بالا
راه افتاد شخص پیمانکار
شب که بودند خلق در لالا!

یکی از کاج‌ها به ایشان گفت:
لطف خود را به بنده شامل کن
چند تا سَرو آنطرف تر هست
ما دو را جون مادرت ول کن!

گفت با طعنه مجری پرو‍ژه
کاج بی ریشه از تو بیزارم
از منابعْ طبیعی استان
بنده شخصا مجوزم دارم

سرو چون این شنید گفت: این کاج
به سبیل باباش خندیده‌ست
بنده فامیل حاجی‌ام، ضمنا
ریشه هایم پُر مونوکسید است!

مجری طرح دید اینطوری
کار تعریض جاده ممکن نیست
گشت عازم مهندس ناظر
تا ببیند که عیب کار از چیست

شهریاران شبانه با سرعت
راه تکرار بر خطر بستند
سرو و کاج و چنار را یکجا
با لودِر تکه تکه بشکستن

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
شعر خدایا پس چرا من زن ندارم؟ (سروده ی یک پسر ناکام)
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آزانس ملکی امشب گفت به من:
مجرد, بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
وبر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم !

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
در کنار حریم یک اتوبان
توی تهران دو کاج روئیدند
مردم البته از گرفتاری
کاج‌ها را به کُل نمی‌دیدند

روزی از روزهای پاییزی
کم تعریض آمد از بالا
راه افتاد شخص پیمانکار
شب که بودند خلق در لالا!

یکی از کاج‌ها به ایشان گفت:
لطف خود را به بنده شامل کن
چند تا سَرو آنطرف تر هست
ما دو را جون مادرت ول کن!

گفت با طعنه مجری پرو‍ژه
کاج بی ریشه از تو بیزارم
از منابعْ طبیعی استان
بنده شخصا مجوزم دارم

سرو چون این شنید گفت: این کاج
به سبیل باباش خندیده‌ست
بنده فامیل حاجی‌ام، ضمنا
ریشه هایم پُر مونوکسید است!

مجری طرح دید اینطوری
کار تعریض جاده ممکن نیست
گشت عازم مهندس ناظر
تا ببیند که عیب کار از چیست

شهریاران شبانه با سرعت
راه تکرار بر خطر بستند
سرو و کاج و چنار را یکجا
با لودِر تکه تکه بشکستن

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
شعر خدایا پس چرا من زن ندارم؟ (سروده ی یک پسر ناکام)
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آزانس ملکی امشب گفت به من:
مجرد, بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
وبر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم !

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
در کنار حریم یک اتوبان
توی تهران دو کاج روئیدند
مردم البته از گرفتاری
کاج‌ها را به کُل نمی‌دیدند

روزی از روزهای پاییزی
کم تعریض آمد از بالا
راه افتاد شخص پیمانکار
شب که بودند خلق در لالا!

یکی از کاج‌ها به ایشان گفت:
لطف خود را به بنده شامل کن
چند تا سَرو آنطرف تر هست
ما دو را جون مادرت ول کن!

گفت با طعنه مجری پرو‍ژه
کاج بی ریشه از تو بیزارم
از منابعْ طبیعی استان
بنده شخصا مجوزم دارم

سرو چون این شنید گفت: این کاج
به سبیل باباش خندیده‌ست
بنده فامیل حاجی‌ام، ضمنا
ریشه هایم پُر مونوکسید است!

مجری طرح دید اینطوری
کار تعریض جاده ممکن نیست
گشت عازم مهندس ناظر
تا ببیند که عیب کار از چیست

شهریاران شبانه با سرعت
راه تکرار بر خطر بستند
سرو و کاج و چنار را یکجا
با لودِر تکه تکه بشکستن

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
شعر خدایا پس چرا من زن ندارم؟ (سروده ی یک پسر ناکام)
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آزانس ملکی امشب گفت به من:
مجرد, بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
وبر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم !

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
در کنار حریم یک اتوبان
توی تهران دو کاج روئیدند
مردم البته از گرفتاری
کاج‌ها را به کُل نمی‌دیدند

روزی از روزهای پاییزی
کم تعریض آمد از بالا
راه افتاد شخص پیمانکار
شب که بودند خلق در لالا!

یکی از کاج‌ها به ایشان گفت:
لطف خود را به بنده شامل کن
چند تا سَرو آنطرف تر هست
ما دو را جون مادرت ول کن!

گفت با طعنه مجری پرو‍ژه
کاج بی ریشه از تو بیزارم
از منابعْ طبیعی استان
بنده شخصا مجوزم دارم

سرو چون این شنید گفت: این کاج
به سبیل باباش خندیده‌ست
بنده فامیل حاجی‌ام، ضمنا
ریشه هایم پُر مونوکسید است!

مجری طرح دید اینطوری
کار تعریض جاده ممکن نیست
گشت عازم مهندس ناظر
تا ببیند که عیب کار از چیست

شهریاران شبانه با سرعت
راه تکرار بر خطر بستند
سرو و کاج و چنار را یکجا
با لودِر تکه تکه بشکستن

زندگی باید کرد ،گاه با یک گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ ،گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان....
شعر خدایا پس چرا من زن ندارم؟ (سروده ی یک پسر ناکام)
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آزانس ملکی امشب گفت به من:
مجرد, بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
وبر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم

شعر طنز سیاسی

ملا سوار خر شد گفتند این سیاسی ست

بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست

در داستان گلعنبر نُه بار بچّه زایید

نُه تا همه پسر شد گفتند این سیاسی ست

دل می خورند و قلوه خوبان شهر با هم

تا شام ما جگر شد گفتند این سیاسی ست

هنگام آب خوردن دستم به مانعی خورد

لیوان ما دمر شد گفتند این سیاسی ست

یارو قمر قمر گفت گفتند بی خیالش

تا ماه ما قمر شد گفتند این سیاسی ست

دانشجویی ز کرمان از بخت بد هنر خواند

یک روز باهنر شد گفتند این سیاسی ست

یک چشم عمه چپ بود گفتند اجتماعی ست

بابا بزرگ کر شد گفتند این سیاسی ست

اشتر جملچه زایید گفتند این عجیب است

گاو حسن بقر شد گفتند این سیاسی ست

گفتند اعتراضات کار برنج هندی ست

کوبا پر از شکر شد گفتند این سیاسی ست

روزی کنار دریا موجی عظیم آمد

شلوار شیخ  تر شد گفتند این سیاسی ست

در فوتبال روزی دروازه بان زمین خورد

دردش که بیشتر شد گفتند این سیاسی ست

عطّار نسخه ای بست گفتند شبهه ناک است

خیّام کوزه گر شد گفتند این سیاسی ست

شاعر به فکر افتاد مردن چه چیز خوبی ست

آماده سفر شد گفتند این سیاسی ست


یکشنبه

طنز اجتماعی

منشور بین المللی حقوق آقایان در برابر همسرانشان

اصل1: مردها نمیتوانند فکر کسی را بخوانند.

اصل2: دیدن مسابقه فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده در آسمان جذاب و قشنگ است. اجازه بدهید همینطور بماند.

اصل3: گریه کردن از نظر ما یک جور تهدید به حساب میاد. لطفا گریه نکنید.

اصل4: لطفا هر چیزی را که می­خواهید، شفاف و واضح بگویید. اجازه بدهید کمی روشن­تر بگویم: اشارات زیرکانه، اشارات قوی ولی غیر مستقیم اصلا بکار نمی­آید. لطفا بدون حاشیه اصل درخواستتان را بگوئید.

اصل5: «بله» یا «خیر» بهترین جواب ممکن بسیاری از سوالات هستند.

اصل6: لطفا در صورتیکه نیاز به حل یک مشکل دارید، پیش ما بیایید و درد دل کنید، «ارائه راه حل» این کاری است که ما مردها انجام میدهیم. همدردی کردن وظیفه دوستان مونث شماست نه ما مردها.

اصل7: سردردی که هفده ماه است که شما را آزار می­دهد یک مشکل واقعی است. لازمست حتماً با یک پزشک ملاقات کنید.

اصل8: استفاده از هر مطلبی که شش ماه پیش از ما مردها گفته شده است به عنوان استدلال غیر قابل قبول است. تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.

اصل9: در خصوص چاق بودن یا نبودن شما بهیچ وجه نظری نداریم. اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالاً هستید. لطفا از ما نپرسید.

اصل10: این نشانه ذکاوت شماست که میتوانید از مطالب ما دو جور برداشت کنید. اگر یکی از این برداشتها شما را ناراحت میکند منظور ما برداشت دیگر بوده است.

اصل11: شما یا می­توانید از ما بخواهید که کاری را انجام بدهیم یا از ما بخواهید که چطور آن را انجام بدهیم، نه هر دو. اگر شما از قبل می­دانید که چطور می­شود آن کار را بهتر انجام داد خوب خودتان دست بکار شوید.

اصل12: لطفا اینقدر گیر ندهید که: «آدرس را بپرس» کریستوف کلمب احتیاجی نداشت که مسیر را به او یاد بدهند. ما هم همینطور.

اصلا میدانید که چرا 400 میلیون اسپرم در برابر 1 تخمک ماده وجود دارد؟ چون آنها هم علاقه ای ندارند آدرس بپرسند.

اصل13: تمام مردها فقط 16 رنگ و حداکثر 32 رنگ را میتوانند تشخیص دهند «دقیقاً مثل ویندوز». ما نمیتواینم بفهمیم که هلو یا پیاز چه رنگی دارند. برای ما هلو یک میوه است، رنگ نیست ما واقعاً نمیفهمیم پوست پیازی چه رنگیست.


اصل14: وقتیکه از شما میپرسیم «چی شده؟» و شما میگوئید «هیچی» ما هم طوری رفتار می­کنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. البته ما می­دانیم که شما دروغ می­گوید اما بیخیال؛ ارزش ندارد که آدم سرش را به خاطر یک دورغ ساده درد بیاورد.

اصل15: وقتی دوتایی قرار است جائی برویم، چیزی که شما پوشیده اید کاملا زیبا و قشنگ است … این را واقعاً می­گوییم.

اصل16: من کاملا خوش فرمم. گرد بودن هم یک جور فرم زیباست.

اصل17: روزنامه خوندن و عوض کردن کانال تلویزیون برای ما بهانه هایی هستند برای آرامش و تجدید قوا؛ لطفا مزاحم نشوید.

اصل 18: لطفا اینقدر انگ چشم چرانی بما نزنید. این از توانایی شماست که با گوشه چشم همه جا و همه کس را میبینید؛ متاسفانه ما برای دیدن هرچیزی فقط باید به آن خیره شویم.

در صورت تمایل جهت تکمیل شدن این قوانین آراء خود را نیز وارد نمائید.

مابقی اصول منشور پس از تصویب ابلاغ خواهد شد…                                                                             

در پسین روزهای فصل بهار .......................برگ ها در هجوم پاییزند

زرد ها مانده اند بر شاخه ......................سبزها روی خاک می ریزند

جای عطر گل اقاقی و یاس .......... بوی خون در فضای این شهر است

گویی احساس سربلندی و اوج.............. با تمام درخت ها قهر است

از کف سنگ فرش هر کوچه.................. خون گلگون لاله را شستند

غافل از این که در تمامی باغ ................ سروها جای لاله ها رستند

شب به شب روی شاخه ی هر سرو..... قمری و چلچله هم آواز است

بانگ الله اکبر از هر سو .............. نغمه ساز است و نغمه پرداز است

هر دهانی که بوی گل می داد ............. دوختندش به نوک سوزن ها

بوی گل شد گلاب و جاری شد............ از دو چشم خمار سوسن ها

ناله ی پر شرار مرغ سحر............ معنی اش ارتداد و بی دینی است

در زمستان ذوق و اندیشه .......... سبز بودن چه جرم سنگینی است



ساقه هایی که سبز تر بودند ............. سرخ گشته به خاک غلطیدند

باقی ساقه ها از این ماتم....................... برگ های سیاه پوشیدند

نخل را کنده بید می کارند ....................... بید مجنون کجا ثمر بدهد

ای که بر روی ماه چنگ زدی .................... باش تا صبح دولتت بدمد

 

 

14 آذر ماه سال 1389 ساعت 16:59 | توسط: احسان | چاپ مطلب

مرغ سحر

مرغ سحر نیازی به معرفی ندارد. سروده ای از محمدتقی بهار در دوران مشروطه که پس از آغاز حکومت رضا شاه به صورت ترانه اجرا شد.

آهنگ این اثر، از مرتضی نی داوود ، فوق العاده زیباست. آهنگ باو جود گیرایی زیر و بالای چندانی ندارد بنابراین حتی کسانی که با خوانندگی آشنایی ندارند می توانند آن را به راحتی بخوانند. اکثر خوانندگان نامی نیز اجرایی از مرغ سحر را به نام خود ثبت کرده اند که می توان به ملوک ضرابی، قمرالملوک وزیری، نادر گلچین، هنگامه اخوان، محمدرضا شجریان و نیز اجراهای متفاوتی از فرهاد، همای و محسن نامجو اشاره کرد.

آنچه تا کنون به عنوان مرغ سحر شنیده ایم عبارت است از بند اول این شعر :


مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را بَر شِکَنُ و زیر و زِبَر کن


بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک تیره را. پر شرر کن


ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن


نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژاله‌بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است


شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین


جانب عاشق نِگَه‌ ای تازه گل از این، بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر٬ مختصر کن

 


اما شاید خیلی ها ندانند که این فقط نیمی از مرغ سحر است و این شعر بند دومی دارد که تقریبا هیچ خواننده ای تمایلی به خواندن آن ندارد.

بند دوم می گوید:



عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی ثمر شد


راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد


از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر کن


جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می‌ناب، جام ما پر ز خون جگر شد


ای دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف نظر کن
ساقی گلچهره بده آب آتشین، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین


ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد، پر شرر شد

  


اما چرا کسی این بند را دوست ندارد؟


بند اول شعری انقلابی است که به دستگاه ظلم می تازد، از زندانی و در قفس بودن آزادی خواهان گله می کند، آرزوی پایان شب تار ملت را دارد و مردم را به قیام و انقلاب جهت پایان دادن به ظلم و شکستن قفس فرا می خواند.

اما بند دوم شعری اجتماعی است. شاعر در این بند از رواج دروغ، منسوخ شدن حقیقت طلبی، از بین رفتن عشق واقعی میان عاشق و معشوق و گم شدن مهر و محبت و شرافت گله می کند و از کسانی می نالد که وطن و دین را بهانه ای برای دزدی کرده اند. اینان چه کسانی هستند؟ تنها حاکمان یا تمامی مردم؟ فضای حاکم بر این بخش از شعر به مورد دوم اشاره دارد. همچنین زمانی که شعر از جور مالک و ارباب شکایت می کند اغنیا را به عنوان طبقه ای از جامعه به باد نقد می گیرد نه به عنوان بخشی از وابستگان دولت.

در بند اول پیشنهاد شعله فکندن در قفس که همانا براندازی حکومت ظالم است مطرح می شود اما در مورد بند دوم شاعر هیچ راه حلی نمی یابد و در نهایت بلبل را فقط به بر آوردن ناله های حزین از دورن این قفس خود ساخته فرا می خواند.
مردم ما همیشه دوست داشته اند که ریشه مشکلات را در حکومت بشناسند و خود را از هر گونه اشکالی مبرا بدانند از این روی خوانندگان همان بخشی از مرغ سحر را خوانده اند و می خوانند که مورد پسند عامه مردم است. جالب این جاست که برخی بی توجهی به بند دوم را به دلیل سیاسی بودن آن دانسته اند که چنین دیدگاهی موجب شگفتی است.

ما تا به حال بارها به دستور بند اول عمل کرده ایم و قفس را آتش زده ایم اما پس از فرو نشستن شعله خود را در قفسی جدید یافته ایم. ای کاش یک بار هم که شده بند دوم را بخوانیم و همت کنیم بر اساس آن ارزش های انسانی را در جامعه ایرانی احیا نماییم

ولایت فقیه


ولایت فقیه به معنی سرپرستی فقیه و جامع الشرایط در عصر غیبت است.


[ویرایش] دارای منبع

  • «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارت‏اند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‏گردند. این قوا مستقل از یک دیگرند.»
    • قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل ۵۷ [۱]
  • «ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیامبر اسلام (ص) داشت. فقیه این مقام ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.»
  • «با نظریه ولایت مطلقه فقیه مخالف بود . او براین اعتقاد بود که در شرایط کنونی امکان برقراری حکومت اسلامی وجود ندارد.»
  • «ولایت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است. و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.»
  • «تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند، این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته‌است.»
  • «شان فقیه جامع‌الشرایط اجرای حدود و قضاوت و ولایت بر قاصران است. این کجا و تصدی حفظ مرزهای مسلمانان از تجاوز فاسقان و رفع سلطه کافران از ایشان کجا؟»
    • منبع: المکاسب المحرمه، آیت‌الله اراکی، ص۹۴.[۱۱]
  • «ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقهاء اثبات نمی‌شود. «ولایت» تنها به پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) اختصاص دارد. آن‌چه از روایات برای فقها، اثبات می‌شود دو امر است، نفوذ قضاوت، حجیت فتوای‌شان. اما حق تصرف در اموال قاصران و غیر ایشان ـ که از شئون «ولایت» است ـ ندارند مگر در امور حسبیه[۱۲] و فقها در این محدوده «ولایت» دارند، اما نه به معنای ادعا شده [یعنی نه به معنای ولایت] بلکه به معنای نفوذ تصرفاتش یا تصرفات وکیلش... بنابراین، آن‌چه برای فقیه، ثابت می‌باشد «جواز تصرف» است، نه «ولایت».»
    • منبع: سیدابوالقاسم خوئی، در کتاب «التنقیح فی شرح العروة الوثقی».[۱۳]
  • «ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقیهان اثبات نمی‌شود. ولایت تنها اختصاص به پیامبر و ائمه دارد. فقها نه تنها در امور عامه ولایت ندارند، بلکه در امور حسبیه هم ولایت شرعی ندارند.»
    • منبع: التنقیح فی شرح العروه الوثقی، الاجتهاد والتقلید، آیت‌الله خویی، تقریرات از میرزا علی غروی تبریزی؛ قم، ص ۴۲۴.
  • «اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند، از ولایت ساقط می‌شود.»
    • منبع: صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۲۹ و ۱۷۴؛ ج ۱، ص ۳۱، ج ۱۰، صفحهٔ ۸۹ و ۲۹.[۱۴]
  • «اگر ولیّ فقیه، یک کلمه دروغ بگوید یک قدم بر خلاف بگذارد، آن ولایت را دیگر ندارد.»
    • منبع: صحیفه نور، ج ۱۱ ص ۳۷.[۱۵]
  • «اگر فقیه یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط می‌شود.»
    • منبع: صحیفه نور، ج ۱۱ ص ۳۷.[۱۶]
  • «اگر جمهوری، اسلامی باشد که دیگر واضح است. برای اینکه اسلام برای آن کسی که سرپرستی برای مردم می خواهد بکند، ولایت بر مردم دارد؛ یک شرایطی قرار داده است که وقتی یک شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است، دیگر لازم نیست که مردم جمع بشوند.»
    • منبع: امام خمینی، صحیفهٔ نور، ج ۳، ص ۱۴۱-۱۴۲.
  • «فقیه نمی‌خواهد به مردم زورگویی کند، اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد.»
    • منبع: امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۲۹.
  • «اگر بگوییم امام معصوم راجع به طلاق همسر یک مرد، یا فروختن و گرفتن مال او، گرچه مصلحت عمومی هم اقتضا نکند، ولایت دارد، این دیگر در مورد فقیه صادق نیست و او در این امور ولایت ندارد.»
    • منبع: امام خمینی، امام خمینی(ره)، شئون و اختیارات ولی فقیه، ص ۶۶.
  • «و وصیت اینجانب به رهبر و شورای رهبری در این عصر که ... گمان ننمایند که رهبری فی نفسه برای آنان تحفه ای است ومقام والایی ، بلکه وظیفه سنگین و خطرناکی است که لغزش در آن اگر خدای نخواسته با هوای نفس باشد، ننگ ابدی در این دنیا و آتش غضب خدای قهار در جهان دیگر در پی دارد.»
    • منبع: وصیتنامهٔ سید روح الله خمینی.

[ویرایش] منابع

  1. ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی
  2. صحیفه نور، جلد ۵، صفحه ۵۲۲
  3. وبگاه خبری ایرانیان انگلستان
  4. سمینار ولایت فقیه در ساری، رادیو تهران، اخبار ساعت ۲۰، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱
  5. احیای تشیع. ولی نصر. ۲۰۰۶. ISBN ۰۳۹۳۰۶۲۱۱۲. ص۱۲۵ و ص۱۴۴
  6. اعراب شیعه: مسلمانان از یاد رفته. گراهام فولر. ۲۰۰۱. ISBN ۰۳۱۲۲۳۹۵۶۴. انتشارات پالگریو مک میلن.
  7. دانشنامه بریتانیکا. نسخه ۱۹۹۳. ص۶۹. ISBN ۰۸۵۲۲۹۵۸۵۵
  8. رادیو فردا، درگذشت آیت الله قمی
  9. وب سایت رسمی آیت الله سیستانی، پاسخ به پرسش‌ها
  10. پیرامون جمهوری اسلامی، صفحه ۳۰، چاپ صدرا، ۱۳۷۲
  11. تکه‌های مربوط به نقض اصل ولایت فقیه در چاپ جدید کتاب حذف شده‌است.
  12. مقصود از امور حسبیه کارهایی است که محسوب برای خداست و به عنوان وظیفه عبادی انجام می‌گیرد هم چون قبض حقوق شرعیه (خمس و زکات و…) و به مصرف رسانیدن آن‌ها در موارد خود و حفاظت از موقوفه‌هایی که متولی خاصی ندارند و نگهداری از اموال مسلمانی که غایب یا قاصر است و نظایر آن.
  13. ولایة الفقیه فی الاُمور الحسبیّة (عربی). پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله خوئی. بازدید در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۸۸.
  14. ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه امام خمینی و قرائتهای گوناگون (فارسی). فارس نیوز. بازدید در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۸۸.
  15. ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه امام خمینی و قرائتهای گوناگون (فارسی). فارس نیوز. بازدید در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۸۸.
  16. ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه امام خمینی و قرائتهای گوناگون (فارسی). فارس نیوز. بازدید در تاریخ ۲۰ شهریور موضوع گفتار من در اینجا نقد اخلاقی نظریه ولایت مطلقه فقیه است. در واقع ادعای من این است که نظریه ولایت مطلقه فقیه نهایتاً به نوعی "فایده گرایی لگام گسیخته" می انجامد که با بی اخلاقی فاصله ای ندارد.

    ۱. دو قرائت از نظریه ولایت فقیه: نظریه ولایت فقیه به روایت آیت الله خمینی مبنای نظری و عملی جمهوری اسلامی بشمار می رود و دست کم دو قرائت مهم یافته است. در اینجا مایلم به اختصار ارکان این دو قرائت را بیان کنم، و سپس قرائت دوّم را که همان نظریه ولایت مطلقه فقیه است از منظر اخلاقی مورد بررسی قرار دهم.

    قرائت نخست: آیت الله خمینی این قرائت را سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در ایام تبعید در نجف ارائه کرد. برخی از مفروضات مهم این قرائت را می توان به قرار زیر برشمرد:

    (۱) مطابق این قرائت، فقه کامل است، یعنی می تواند برای تمام مشکلات بشر راه حل ارائه کند.
    (۲) وظیفه حکومت اسلامی چیزی نیست جز اجرای احکام شریعت. به بیان دیگر، تأسیس حکومت اسلامی و مهمترین نقش آن چیزی نیست جز اجرا و تحقق احکام شریعت یا فقه.
    (۳) بنابراین، حاکم اسلامی باید متخصص در علم فقه، یعنی فقیه، باشد. حکومت از آن فقیهان است.
    (۴) وظیفه حاکم اسلامی، یا ولی فقیه، فهم و اجرای شریعت است، نه چیزی بیش از آن. به بیان دیگر، ولایت از آن فقه است نه ولی فقیه.

    قرائت دوّم: اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت جمهوری اسلامی، آیت الله خمینی، در مقام یک مدیر سیاسی، بخوبی از کاستیهای فقه سنتی در تدبیر امور عرصه عمومی آگاه شد. و از اینرو پس از چندی قرائت تازه ای از نظریه ولایت فقیه عرضه کرد: ولایت مطلقه فقیه. این قرائت دوّم است که هم اکنون مبنای نظری و عملی جمهوری اسلامی است. پاره ای از مفروضات مهم قرائت دوّم به قرار زیر است:

    (۱) مطابق این قرائت، فقه مصطلح در حوزه های علمیه برای تدبیر امور عرصه عمومی کافی و کامل نیست.
    (۲) استقرار و استحکام "نظام" اوجب واجبات است. در اینجا مقصود از "نظام" همانا "نظام سیاسی" یا به بیان روشنتر، "جمهوری اسلامی" است. بنابراین، هرگاه میان "مصلحت نظام" و احکام شرع تعارضی رخ دهد، "مصلحت نظام" (به حکم شرع) بر التزام به احکام جاری شرع تقدم می یابد.
    (۳) حاکم حکومت اسلامی نه تنها متخصص در علم فقه است، بلکه مهمتر و بالاتر از آن، مسؤولیت نهایی تشخیص مصلحت نظام را برعهده دارد. و تشخیص او نهایتاً معین می کند که آیا حکم شرع را می توان به حکم مصلحت نظام تعطیل کرد یا نه.
    (۴) وظیفه اصلی حاکم اسلامی حفظ نظام است، و اگر التزام به احکام شریعت موجودیت نظام را به مخاطره بیفکند یا در تدبیر امور آن اختلال ایجاد کند، ولی فقیه می تواند آن احکام را به حکم مصلحت تعطیل نماید. بنابراین، در اینجا ولایت با فقه نیست با فقیه است. به بیان دیگر، یکی از مهمترین شؤون پیامبر (یعنی تشریع) به ولی فقیه منتقل می شود، او در مقام شارع یا قانونگذار می نشیند، و می تواند به اقتضای مصلحت احکام تازه تشریع کند یا احکام پیشین را نسخ نماید. او منشأ قانون می شود. حکم و تشخیص او عین قانون جامعه اسلامی است، و تمام نهادها از جمله نهاد قانونگذاری، اولاً- به اذن او حکمشان نافذ و مشروع می شود؛ ثانیاً- حکم آن نهادها فقط در شعاع جواز و اذن او مشروع و مطاع است.

    ۲. رابطه فقه و اخلاق: در نظامهای عرفی تمایز آشکاری میان حکم قانون و حکم اخلاق وجود دارد. هر آنچه قانونی است لزوماً اخلاقی نیست. برای مثال، در مقطعی از تاریخ آمریکا، برده داری قانوناً مجاز بود، اما این به آن معنا نیست که این نهاد از منظر اخلاقی هم موّجه و دفاع پذیر بوده است. یا برای مثال، امروزه در جامعه ایرانی حکم سنگسار یا سایر اشکال مجازاتهای خشونت آمیز قانونی است، اما این امر لزوماً به معنای اخلاقی بودن این شیوه های مجازات نیست. از سوی دیگر، هر آنچه اخلاقی است لزوماً قانونی نیست. برای مثال، بسیاری افراد استدلال می کنند که مصرف زیاد گوشت حیوانات اخلاقاً مذموم است، اما این بدان معنا نیست که قانون لزوماً باید مصرف گوشت را ممنوع اعلام کند.

    اما در چارچوب فقه شیعی (و به طور کلّی فقه اسلامی) تمایز روشنی میان امرشرعی/قانونی از یک سو و امر اخلاقی از سوی دیگر وجود ندارد. "امر شرعی" هم به معنای امر قانونی تلقی می شود و هم به معنای امر اخلاقی: آنچه شرعاً حرام است، اخلاقاً هم مذموم تلقی می شود، و آنچه شرعاً واجب است، وظیفه اخلاقی هم بشمار می رود. برای مثال، در این نظام حقوقی، روزه خواری هم اخلاقاً مذموم تلقی می شود و هم قانوناً ممنوع و درخور مجازات است. ریشه این پیوند نزدیک میان امر شرعی/قانونی و امر اخلاقی را باید در تلقی اشاعره از ماهیت خوب و بد اخلاقی جست. مطابق رأی اشاعره، که عملاً بر ذهنیت شیعی نیز غلبه یافته است، خوب و بد امور تاحدّ زیادی تابع اوامر و نواهی الهی است. اگر خداوند به انجام کاری امر کند، انجام آن کار شرعاً بر ما واجب می شود، یعنی سرپیچی از آن هم موجب حدّ یا تعزیرقانونی است و هم اخلاقاً کاری ناپسند بشمار می آید. بنابراین، در این چارچوب فاصله روشنی میان امر قانونی و امر اخلاقی وجود ندارد.

    به محض آنکه قائلان به نظریه ولایت مطلقه فقیه ولی فقیه را در مقام شارع، منشأ و واضع شریعت و قانون بدانند، در واقع تلویحاً یا تصریحاً حکم و تشخیص او را مبنای اخلاق نیز بشمار آورده اند. به بیان دیگر، اگر ولی فقیه امر الف را به مصلحت نظام تشخیص دهد، انجام امر الف نه فقط قانوناً بلکه بالاتر از آن، اخلاقاً بر مؤمنان و مقلدان واجب می شود. بنابراین، در چارچوب نظریه ولایت مطلقه فقیه، نیک و بد امور تابع مصلحت نظام، و مصلحت نظام تابع تشخیص و حکم ولی فقیه است. تشخیص و حکم ولی فقیه نه فقط مبنای تشریع قانون که مبنای حکم اخلاقی هم بشمار می رود. از منظر اخلاقی، تفاوت نظریه ولایت مطلقه فقیه و نظریه اخلاق اشاعره، از جمله در آن است که نزد اشاعره این حکم و اراده خداوند است که معیار حسن و قبح اخلاقی است، اما در نظریه ولایت فقیه، این تشخیص و مصلحت سنجی ولی فقیه است که خوبی یا بدی امور را تعیین می کند. بنابراین، در اینجا هیچ عملی در ذات خود خوب یا بد نیست. حسن و قبح امور یکسره تابع مصلحتی است که تشخیص آن بر عهده ولی فقیه است.

    ۳. اخلاق برآمده از نظریه ولایت مطلقه فقیه: بر این مبنا می توان آشکارا دید که اخلاق برآمده از نظریه ولایت مطلقه فقیه نوعی "مصلحت گرایی لگام گسیخته" است.
    اما چرا باید این اخلاق را از جنس اخلاقهای مصلحت گرایانه یا فایده گرایانه دانست؟ اخلاق برآمده از ولایت مطلقه از جنس اخلاقهای فایده گرایانه است چرا که مطابق آن، معیار نهایی تعیین خوب و بد امور را نوعی "مصلحت" یا "فایده" (یعنی "مصلحت نظام") تعیین می کند. اما "مصلحت گرایی" یا "فایده گرایی" مندرج در نظریه ولایت مطلقه فقیه با نظریه های اخلاقی فایده گرایانه کسانی مانند بنتام و جان استیوارت میل تفاوتهای مهمی دارد. در اینجا مایلم به سه تفاوت مهم اشاره کنم:

    (تفاوت اوّل) نزد فایده گرایانی نظیر میل، معیار نهایی تعیین خوب و بد اخلاقی "خیر یا مصلحت عمومی" است. عمل اخلاقاً نیکو عملی است که بهترین پیامد را برای بیشترین شمار مردم به بارمی آورد. اما در نظریه ولایت مطلقه فقیه مقصود از "مصلحت" خیر یا منفعت عمومی نیست، مقصود "مصلحت نظام" است، یعنی عملی که انجام آن، به تشخیص ولی فقیه، برای حفظ و بقای نظام جمهوری اسلامی ضروری است.

    (تفاوت دوّم) نزد فایده گرایانی مانند میل، آحاد مردم و خیر و مصلحت آنها ارزش یکسان و برابر دارد. بنابراین، در مقام محاسبه سود و زیان یک عمل، خیر و مصلحت تمام کسانی که از آن عمل تأثیر می پذیرند هم ارز تلقی می شود. اما در نظریه ولایت مطلقه فقیه، گروههای مختلف مردم و خیر و مصلحت شان از ارزش یکسان برخوردار نیست. پاره ای از این تبعیضها در احکام فقه سنتی ریشه دارد (مانند نابرابریهای حقوقی میان زنان و مردان، مسلمانان و غیر مسلمانان، و غیره)، و پاره ای از آن تبعیضها ریشه در ملاحظات سیاسی دارد (برای مثال، کسانی که به حکومت نزدیکتر و به آن وفادارترند شهروندان درجه اوّل بشمار می آیند، و کسانی که در وفاداری آنها به حکومت تردید است، یا اندیشه های آنها با ایدئولوژی رسمی حکومت ناسازگار است، شهروندان درجه دوّم و درجه چندم بشمار می آیند.) در چارچوب نظریه ولایت مطلقه فقیه، خیر و مصلحت شهروندان درجه اوّل است که در واقع مهم تلقی می شود نه خیر و مصلحت شهروندان درجه چندم.

    (تفاوت سوّم) نزد فایده گرایانی مانند میل، تشخیص مصلحت یا خیر عمومی عمدتاً به خرد جمعی واگذار می شود، اما در نظریه ولایت مطلقه فقیه، این نه خرد جمعی که تشخیص فرد ولی فقیه است که معیار نهایی تشخیص مصلحت و مفسدت بشمار می رود.
    اما چرا این مصلحت گرایی را باید "لگام گسیخته" دانست؟ مصلحت گرایی برآمده از ولایت مطلقه فقیه به این معنا "لگام گسیخته" است که به هیچ قیدی مقید نیست. در چارچوب این نظریه، خوب و بد امور یکسره در گرو تشخیص و تصمیم ولی فقیه است، و هیچ قید مستقلی دامنه تشخیصها و تصمیمات ولی فقیه را مقید نمی کند: هرچه آن خسرو کند شیرین کند! اگر ولی فقیه تشخیص دهد که دروغ گفتن، بهتان زدن، تقلب کردن، ریختن خون بیگناهان، یا تجاوز جنسی به منتقدان، برای حفظ پایه های نظام ضروری است، در آن صورت انجام این اعمال اخلاقاً برای مؤمنان و مقلّدان مجاز، و بلکه واجب می شود. اما نظام اخلاقی ای که در آن دروغ گفتن، بهتان زدن، تجاوز جنسی، قتل انسان بیگناه، اضرار به غیر، و امثال آنها مجاز باشد عین بی اخلاقی است. زندگی بر مبنای این نوع مصلحت گرایی لگام گسیخته نهایتاً با بی اخلاقی یا هرج و مرج و آنارشی اخلاقی فاصله ای ندارد. اخلاق برآمده از نظریه ولایت مطلقه فقیه در نهایت نوعی بی اخلاقی مقدس مآبانه از کار درمی آید.

    ۴. اخلاقی کردن سیاست: در واقع نظریه ولایت مطلقه فقیه را باید از جمله عوامل بحران و هرج و مرج اخلاقی در جامعه ایرانی بشمار آورد. در جامعه ای که صاحبان قدرت رسماً برای حفظ مصلحت، یعنی حفظ پایه های قدرت خود، انجام هر کاری را روا می دانند و حقوق انسانی گروههای غیرخودی را بی مهابا نقض می کنند، اخلاقی زیستن کاری بغایت دشوار است.
    به گمان من برای مقابله با زوال اخلاقی دامنگیر در عرصه سیاست ایران پیش و بیش از هر چیز باید امر حقوق بشر جدّی تلقی شود. هدف، هرچقدر هم که نیکو، هر وسیله ای را مجاز نمی کند. وسایل تا آنجا موّجه اند که کرامت و حقوق اساسی انسانها را نقض نمی کنند. احترام و رعایت حقوق بشر کف اخلاق و قیدی بر مصلحت اندیشی است. مصلحت گرایی لگام گسیخته برآمده از نظریه ولایت مطلقه فقیه، انسان گوشت و خوندار را قربانی مصلحتهای آرمانی، کشدار، و مبهم می کند، و نهایتاً بی اخلاقی را با ظاهری فریبنده و مقدس مآبانه گسترش می دهد. جنبش سبز را می توان اعتراض فرهیخته جامعه ایرانی به این بی اخلاقی مقدس مآبانه دانست. این اعتراض ماهیتاً اخلاقی نشان می دهد که جامعه ایرانی علی رغم بی اخلاقی عمیقی که سالها زیر پوست سیاست خزیده است، همچنان زنده، حساس، و سبز است.

    ۱۳۸۸.

.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد