گله یار دل آزار
ای گل تازه که بویی زوفا نیسـت تــو را
خبـر از سرزنـش خـار جـفا نیسـت تــو را
رحم بر بلبـل بی برگ و نوا نیسـت تــو را
التفاتــی به اسیـران بـلا نیسـت تــو را
ما اسیر غم و اصـلا غم ما نیسـت تــو را
با اسیر غم خود رحـم چـرا نیسـت تــو را؟
همچو گل چند به روی همه خنــدان باشــی
همره غیـر بـه گـل گشت گلستـان باشــی
هر زمـان با دگری دست و گریبان باشــی
زان بیندیـش کـه از کـرده پشیمـان باشــی
جمــع با جمــع نباشـنـد و پریشـان باشــی
یـاد حیـرانــی ما آری و حیـران باشــی
شـب به کاشانــه اغیار نمی بـاید بــود
غیــر را شمــع شـب تــار نمی باید بـود
همه جا با همه کس یـار نمی بـاید بــود
یــار اغیار دل آزار نمی باید بـود
تشنـــه خـون مــن زار نمی بـاید بــود
تا به این مرتبه خونخـوار نمی باید بـود
دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد
این ستمها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلـط است
بر سر راه تو چـون خـاک فتـادن غلـط است
چشم امیــد به روی تو گشــادن غلـط است
روی پر گــرد به راه تو نهـادن غلـط است
رفتــن اولاسـت زکـوی تو فتادن غلـط است
جـان شیریــن به وفـای تو دادن غلـط است
مدتی هسـت که حیرانـم و تدبیـری نیســت
عاشـق بی سر و سامانــم و تدبیــری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیـری نیســت
خون دل رفتـه زدامانــم و تدبیــری نیست
از جفای تو بدینسانـم و تدبیـری نیســت
چـه توان کـرد پشیمانـم و تدبیــری نیست
نخـل نوخیــز گلستـان جهان بسیــار است
گل این باغ بسی سرو روان بسیـــار است
جان من همچو تو غارتگر جان بسیــار است
تـرک زریـــن کمر مــوی میــان بسیـــار است
با لب همچـو شکـر تنگ دهان بسیــار است
نه که غیرازتو جوان نیست جوان بسیار است
مدتی شـد کــه در آزارم و می دانــی تو
به کمنــد تـو گـرفتـارم و می دانــی تو
از غم عشـق تــو بیمارم و می دانــی تو
داغ عشق تو به جـان دارم و می دانــی تو
خـون دل از مژه می بارم و می دانــی تو
از بـرای تـو چنیـن زارم و می دانــی تو
مکـن آن نـو ع کـه آزرده شــوم از خویــت
دسـت بـر دل نهــم و پا بکشـم از کویــت
گوشه ای گیــرم و من بعد نیایـم من سویــت
نکنـــم بــار دگــر یـاد قد دل جویــت
دیــده پـوشــم زتمـاشــای رخ نیکویــت
سخنـی گویــم و شرمنـده شــوم از رویــت
چند صبــح آیـم از خــاک درت شــام روم؟
از سـر کـوی تو خـود کـام به نـاکـــام روم؟
صـد دعــا گـویـم آزرده به دشنــام روم؟
از پی ات آیـم و بــا مـن نشــوی رام روم؟
دور دور از تـو من تیـره سرانجــام روم
نبود زهـره که همـراه تـو یـک گــام روم
از چه با من نشوی یـار چـه می پرهیــزی؟
یـار شــو بـا من بیمـار چـه می پرهیـزی؟
چیسـت مانــع زمـن زار چـه می پرهیــزی؟
بگشــای لــعل شکـر بـار چـه می پرهیـزی؟
حرف زن ای بت خونخـوار چـه می پرهیــزی
نه حدیثــی کنـی از یـار چـه می پرهیـزی؟
درد مــن کشتــه شمشیــر بلا می دانـــد
ســوز مـن سـوختـــه داغ جفـا می دانــد
مسکنــم ساکــن صحــرای فنا می دانـــد
همــه کس حـال من بی سر و پـا می دانــد
پاک بـازم همه کس طور مرا می دانـــد
عاشقـی همچـو نیست خـدا می دانــد
از سر کـوی تو با دیـــده تر خواهم رفت
چهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـت
تا نظر می کنی از پیش نظـــر خواهم رفت
گـر نرفتـم زدرت شــام سحـر خواهـم رفـت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیسـت بـاز آمدنـم باز اگـر خواهـم رفـت
چنــد در کـوی تو با خـاک برابـر باشـم؟
چنــد پامـال جفــای تـو ستمگــر باشــم؟
چند پیش تو به قدر از هـمه کمتــر باشـم؟ از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم؟ می روم تا به سجود بت دیگر باشـم
باز اگر سجـده کنـم پیش تو کافـر باشــم
بنده دامــن نسریــن تو را بنـده شــوم
ابتــدای خــط مشکیـن تو را بنـده شــوم
چین بر ابرو زن کیـن تو را بنـده شــوم
گره بر ابروی پر چیـن تو را بنـده شــوم
حرف ناگفتــن تسکیـن تو را بنـده شــوم
طــرز مهجویــی آییـن تو را بنـده شــوم
این همه جور که من از پـی هم می بینــم
زود خـود را به سـر کـوی عـدم می بینــم
دیگران راحت و من این همه غم می بینــم
همه کـس خـــرم و من درد سـرم می بینــم
لطــف بسیـار طمع دارم و کـم می بینــم
هستـــم آزرده بـسیـــار ستـم می بینــم
آنچنـان باش که من از تو شکایـت نکنــم
از تو قطــع طمــع لطـف و عنایـت نکنــم
پیــش مــردم زجفــای تو حکایـت نکنــم
همــه جـا قصـــه درد تـو روایـت نکنــم
دیگر این قصــه بـی حد و نهایـت نکنــم
خویــش را شهـره هر شهـر و ولایـت نکنــم
واااااااااای عالی بود، عاااااااااالی :) ممنون
در ابتدا از شما به خاطر اینکه نسخه کامل این شعر رو تهیه کردین تشکر می کنم و بعد هم دورود میفرستم به روح پاک و لطیف این شاعر بزرگ که چنین احساسات لطیف خودش رو به زبان شعر بیان کرده تا شیرین تر باشه
در ابتدا با تشکر از مدیر سایت باید عرض کنم اشکالات بسیاری دارد.
وب زیبایی دارین!خوشحال میشم به ما هم یه سر بزنید
خیلی جالبه،تو همه وبلاگ های که این شعرزیباقرارداده شده،کاملا مشخصه که فقط زحمت کشیدنcopy,pasteکردن،حتی یک مروراجمالی هم نکردندکه اگه غلط املایی داره تصحیحش کنن